همه داستان های من شامل قصه های کوتاه ، قصه های کودک و مقالات مارکتینگ
نویسنده
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 21:15 | بازدید : 218 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

*************************

سالها بود كاغذ هارو سياه ميكردم و ميدادم به دوستي كه يه انتشاراتي كوچولو داشت. اونم هر از چندگاهي يه پول سياه كف دست ما مي ذاشت، كه اي ، چند صباحي خرج و مخارج من يه لا قبا رو بس بود.
از خدا چيزي نمي خواستم. چون مي دونستم بخوام هم بهم نمي ده . اصلا با من لجبازي مي كرد. منم دوستش داشتم ولي بهش نمي گفتم . تا همه جاش بسوزه
آقا فقط يه حسرت به دلي داشتم كه بالاخره با همت و پشتكار اون دوست انتشاراتی . الحمدلله داشت بر طرف مي شد . راستش خيلي وقت بود كه دلم مي خواست يه نويسنده واقعي رو از نزديك ببينم .

موضوعات مرتبط: نویسنده , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یه جرم به صد جرت
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 21:8 | بازدید : 230 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

نویسنده : صلاح الدین احمد  لواسانی

***********************

 شصت هفتاد  سال پیش توی بازارتهران ، انتهای تیمچه حاجب الدوله سر چهارسو کوچیک . راسته ای بود  بنام  بازار کیلوییها ، که صد  البته هنوزم  خیلیا اونجا رو به همین نام صدا می زنن .

توی این راسته  دو تا پارچه فروش  روبروی  هم  بساط  داشتن  بودن بنام حاج  حسن و حاج حسین  .

حسن آقای قصه ما ،  پارچه چیت می فروختکه ارزان اما پر مصرف  بود .

اما حاج حسین فروشنده پارچه های حریر( ابریشمی) اعلاء بود ، که خریدارش فقط زنان ، درباری و پول دار تهرون بودن .

موضوعات مرتبط: یه جرم به صد جرت , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یک کار خیر
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:57 | بازدید : 224 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

نویسنده :  صلاح الدین احمد لواسانی

********************************

حسابی خسته شده بودم. سه ماهه پر مشغله رو توی بمبئی پشت سرگذاشته  و داشتم به ایران برمی گشتم. شکر خدا همه چیزمرتب بود. کارخونه پس از گذشت یک سال از تاسیس و فعالیت مستمر و سخت ، بالاخره به  ثبات کاری رسیده بود و حالا با  قرارداد هایی که با چهارکارخانه معتبر اروپایی برای تامین نیازهاشون بسته بودیم آینده ای روشن ، پیش رو داشت.

موضوعات مرتبط: یک کار خیر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قلب گمشده
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:51 | بازدید : 220 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

***************************

 

داشت قدم ميزد .هدف خاصي نداشت جز گذروندن وقت . چيزي كه فراوون داشت.
جلوي هر مغازه کمی مي ايستاد و به اجناس درون ويترين نگاه مي كرد. بدون اينكه متوجه باشه به چي نيگاه مي كنه و يا اصلا" چي توي ويترين هست.
به فروشگاه كوچكي رسيد كه كه اصلا" ويترين نداشت. خانمي حدود سي ساله با چهره اي جا افتاده و جذاب ، روي يه صندلي نشسته بود و توي اعماق فكرش غوطه مي خورد.
كاملا" ميشد تشخيص داد: قد بلند ،چهارشونه با اندامي پرورش يافته .... حدس زد بايد ورزشكار باشه . مثلا" شناگر.
يه لحظه متوجه شد كه اونم داره نگاش میکنه. و این وقتی بود كه چشماشون تو هم گره خورد.

موضوعات مرتبط: نویسنده , قلب گمشده , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قضای حاجت ( لولهنگدار مسجد شاه )
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:43 | بازدید : 243 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

**************************

میگن  ریاستم عالمی داره ها .......... مشد نقدعلی لولهنگدار توالت مسجد شاه بود قبل از انقلاب . یه خورده مخش تاب داشت اما  لولهنگش حسابی آب می داد

می پرسید حالا این لولهنگ چی هست که هی تکرارش می کنی؟

جونم  بگه برای عزیزان  خودم . لولهنگ همون آفتابه خودمونه.

موضوعات مرتبط: لولهنگدار مسجد شاه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سند بهشت
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:38 | بازدید : 216 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

داستانی کوتاه از  : صلاح الدین احمد لواسانی

 

سال 1356 تازه رفته بودم فرانسه برای تحصیل......سرم به کارخودم بود و درس و مهمتر از همه تقویت زبان فرانسه.

 یک سال و نیم بود که به فرانسه بودم .امافرصت نکرده بودم برم و جایی رو بازدید کنم . یک دوست و همکلاسی فرانسوی داشتم  بنام ژرژ ، مدتی بود باهم گرم گرفته بودیم.  یه روز بهم گفت میخوام ببرمت موزه لوور رو نشونت بدم .

گفتم : باشه

راه افتادیم و به موزه رفتیم  .دفعه اولی بود که ازموزه لوور دیدن می کردم. غرق درشکوه و عظمت ان بودم و دوستم من را به بخش های مختلف می برد و بعنوان یک راهنمای قابل همه توضیحات لازم را در مورد هربخش می داد.

چند ساعتی آنجا مشغول بودیم. در دقایق آخری که دیگه می خواستیم بیرون بریم و برگردیم خونه 

موضوعات مرتبط: سند بهشت , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دوزاری داری
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:34 | بازدید : 222 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی | ( نظرات )

داستانی از : صلاح الدین احمد لواسانی

****************************

سه سالی بود که کارخونه تولید تجهیزات ارتوپدی را توی بمبئی خریده و وارد تجارت جهانی شده بودم . با توجه به اینکه داخل  کشور در ارتباط با این تجهیزات کمبودهای شدیدی وجود داشت تصمیم گرفتم ، بخش بسیارکوچکی ازاین تولیدات را که دراصل مونوپل  4 شرکت بین المللی دراسپانیا ، فرانسه، المان و انگلیس بود. با برندی جدید  به ایران آوردم.

قیمت بالای این درمحصولات ایران  داشت کمر بیماران را می شکست ، دلالان مسبب اصلی این مسئله بودند .

موضوعات مرتبط: دوزاری داری , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

تنظیم فونت
       



آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 33
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 66
بازدید کل : 16357
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1





كد ماوس


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 30
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 9
:: باردید دیروز : 33
:: بازدید هفته : 43
:: بازدید ماه : 66
:: بازدید سال : 483
:: بازدید کلی : 16357