داستانی کوتاه از : صلاح الدین احمد لواسانی
سال 1356 تازه رفته بودم فرانسه برای تحصیل......سرم به کارخودم بود و درس و مهمتر از همه تقویت زبان فرانسه.
یک سال و نیم بود که به فرانسه بودم .امافرصت نکرده بودم برم و جایی رو بازدید کنم . یک دوست و همکلاسی فرانسوی داشتم بنام ژرژ ، مدتی بود باهم گرم گرفته بودیم. یه روز بهم گفت میخوام ببرمت موزه لوور رو نشونت بدم .
گفتم : باشه
راه افتادیم و به موزه رفتیم .دفعه اولی بود که ازموزه لوور دیدن می کردم. غرق درشکوه و عظمت ان بودم و دوستم من را به بخش های مختلف می برد و بعنوان یک راهنمای قابل همه توضیحات لازم را در مورد هربخش می داد.
چند ساعتی آنجا مشغول بودیم. در دقایق آخری که دیگه می خواستیم بیرون بریم و برگردیم خونه
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:34 |
بازدید : 222 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
داستانی از : صلاح الدین احمد لواسانی
****************************
سه سالی بود که کارخونه تولید تجهیزات ارتوپدی را توی بمبئی خریده و وارد تجارت جهانی شده بودم . با توجه به اینکه داخل کشور در ارتباط با این تجهیزات کمبودهای شدیدی وجود داشت تصمیم گرفتم ، بخش بسیارکوچکی ازاین تولیدات را که دراصل مونوپل 4 شرکت بین المللی دراسپانیا ، فرانسه، المان و انگلیس بود. با برندی جدید به ایران آوردم.
قیمت بالای این درمحصولات ایران داشت کمر بیماران را می شکست ، دلالان مسبب اصلی این مسئله بودند .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0