آمپول زن
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
وقتی کوچیک بودم ،مثه همه بچه های دیگه مریض می شدم و به دکتر مراجعه می کردم. طبیعی بود که بعد از ئیزیت جناب دکتر ، کارم به تزریقات چی امروزی و آمپول زن اون روزها می افتاد
با هزار ترس و لرز و بدبختی و ده هزار حیله برای فرار از زیر چنگال خوف انگیز آن فرشته نجات ، آخر سر تسلیم شده و روی تخت دمر روی سینه میخوابیدم .
پرستار مهربون به زبون های مختلف تلاش می کرد. منو قانع کنه . که عضلاتم رو منقبض نکنم . تا تزریق به خوبی و خوشی تموم بشه .
اما ترس از سرنگ و سوزن وحشتناکش مانع می شد به توصیه منطقی آمپول زن عمل کنم و همین باعث تجربه ای تلخ و تکراری از درد و رنج مضاعف ازآمپول زدن می شد.
این تجارب تلخ و سوزناک بالاخره با یک اتفاق خوب به پایان رسید .
یک بار که به همراه پدر بزرگ مهربون و دانایم ، برای تزریق به آمپول زن مهربانی مراجعه کرده بودیم . اون گفت : آماده تزریق باش .....من کمی کار دارم ، بعد میام و آمپولت رو می زنم. منتها الان با الکل جاشو ضد عفونی می کنم.که دیگه معطل نشی .
من آماده بر روی تخت خوابیدم. پدر بزرگ هم سر من رو به داستانی شیرینش گرم کرد. دقایقی گذشت ، سوزشی بسیار خفیف که قابل اعتنا نبود و بعد صدای مهربانی که می گفت : تمام شد. بلندش شو پسر شجاع راستش نه تنها متوجه فرو رفتن سوزن نشدم . بلکه کوچکترین دردی هم حس نکردم . چون به سوزن و تزریق فکر نمی کردم . عضلاتم منقبض نشده بود . پس دردی هم وجود نداشت .
از اون به بعد تازه متوجه شدم که چرا آمپول زن ها موقع تزریق مرتب تکرار می کنند عضلت رو شل کن .
بعد ها پدر بزرگم با یاد آوری آن تزریق بدون درد و تزریق های قبل از اون ؛ نصیحتی به من کرد و آن نصیحت این بود.
اون گفت : پسرم ، زندگی هم درست مثل آمپول زدنه . اگر موقع تزریق آمپول سخت بگیری و عضله ها رو منقبض کنی ، نه تنها درد داره ؛ بلکه جای تزریق هم متورم می شه ، حتی ممکن است سوزن در عضله بشکنه و احتمال عفونت محل تزریق هم زیاده . و اضافه کرد: زندگی هم درست مثل آمپول زدنه هر چه بیشتر سخت تر بگیری . درد و رنجت بیشتر می شه. پس اگه مشکلی پیش می آید ، پشت اون متوقف نشو و ماتم نگیر که چه کنی . یا حلش کن ، یا دورش بزن .
پایان