(موزیک)
( همه در فروشگاهی بسیار بزرگ )
پیجر فروشگاه (صدای بلندگو) با تشکر از اینکه فروشگاه ما را برای خرید انتخاب کردید. به اطلاع دوشیزگان محترم می رساند . در پی خدمت رسانی هر چه بیشتر به شما عزیزان ، فروشگاه همسران ایده آل خود را راه اندازی نموده ایم شما می توانید با مراجعه به ساختمان شماره دو از پنج طبقه آن دیدن نموده و همسران ایده آل خود را در آن یافته و انتخاب نمایید. با سپاس مجدد ، مدیریت فروشگاه.
دختر 1 خیلی جالبه ..........
دختر 2 می خوای بریم امتحانی کنیم .......
دختر 1 آره ...... بدم نمی آد .......
دختر 2 پس بیا بریم ........
(موزیک فاصله)
پیجر فروشگاه به فروشگاه همسران ایده آل خوش آمدید . این مرکزپنج طبقه دارد و هرچه که به طبقات بالاتر بروید ، خصوصیات مثبت مردان بیشترمیشود؛ برای انتخاب همسر ایده آل خود می بایست قوانین زیر را به خاطر داشته باشید .....
1 - اگر در طبقه ای دری را باز کنید،باید حتما آن مرد را انتخاب نمایید .
2 اگر به طبقه بالاتر رفتید ، دیگر اجازه بازگشت به طبقات پایین تر را ندارید .
3 - هر شخص فقط یک بار میتواند از این مرکز استفاده کند.
با پذیرش این مقرارات می توانید بازدید و خرید خود از این فروشگاه را آغاز کنید .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 22:28 |
بازدید : 220 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
نویسنده: صلاح الدین احمد لواسانی
*****************************
(موزیک)
(داخل یک اتومبیل شخصی و صدای ماشین که در جاده درحرکت است.)
پدر ساکتی پسرم ........
پسر دارم فکر می کنم.
پدر به چی ؟ .....
پسر به فقر ......
پدر متاسفم اگر ناراحتت کردم . این دور روز با بردنت خونه اون آدمای روستایی می خواستم تو رو با چهره فقر آشنا کنم ...... می خواستم معنی فقر و بفهمی و سعی کنی از زندگیت بخوبی بهره ببری .....
پسر می دونم پدر ........ به همین دلیل از شما خیلی ممنونم .......
پدر می تونم یه سوالی ازت بپرسم؟ .........
پسر البته ..... بپرسید ......
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 22:24 |
بازدید : 205 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
تنظیم برای رادیو: صلاح الدین احمد لواسانی
******************************
(موزیک)
(همهمه داخل یک سالن امتحان کوچک)
مدیر دوستان توجه کنید ....... (همهمه ادامه دارد .) دوستان توجه کنید ....... (سکوت حاکم می شود.) همونطور که میدونین . این آخرین دور آزمون برای استخدام یک نفر بعنوان مددکار اجتماعی ست ....... و شما بیست نفر ، پس از پشت سر گذاشتن بیش از هزار و دویست داوطلب به این مرحله رسیدین ........ این رو هم میدونین که تنها یکی از شما برنده این آزمون خواهد بود ........ برای همتون آرزوی موفقیت دارم .
(صدای دست زدن حضار)
همکاران عزیز برگه مربوطه رو در اختیار شرکت کنندگان ، قرار بدین ......
( موزیک )
مدیر بسیار خب من سوال رو یکبار براتون میخونم ..... شما در شبی طوفاني و سرد ، سرگرم رانندگي در خياباني هستيد.هنگام عبورازمقابل يك ايستگاه اتوبوس سه نفر داخل ايستگاه منتظراتوبوس هستند. يك پيرزن كه درحال مرگ است. يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است و يك خانم یاآقا كه در روياهايتان خيال ازدواج با او را داريد. شما ميتوانيد تنها يكي از اين سه نفر را براي سوار نمودن انتخاب کنید .با توجه به جمیع جهات كداميك را سوار خواهيد كرد؟ دليل خود را بطور كامل شرح دهيد :
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 22:17 |
بازدید : 213 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
بر اساس داستانی از: مهدی میر کیایی
تنظیم برای رادیو: صلاح الدین احمد لواسانی
*******************************
(موزیک)
راوی : سلام دوستان ......بطور معمول همه پادشاهان ، هرجا زندگی کنن و هر شکل و قیافه ای که داشته
باشن ،هوس های عجیب و غریبی به سرشون می زنه . پادشاه قصه ما هم از این قاعده مستثنی
نیست . اون دوست داره مردم کشورش مثل خودش ، کوتوله ، دماغ گنده و تاس باشن .
اون آدمهایی رو که بی اجازه بخوابش بیآن ،تنبیه می کنه ..... البته تنبیه فقط شامل آدما نیست.
بلکه درختا وعروسکها و ....هر چیز دیگه ای که بخواب اون بیاد شامل میشه ......
پادشاه کوتوله ما اونقدر از خود راضی هست که دوست داشته باشه همه گل های باغچه با تحسین
نگاهش کنن.
اون اینقدر خود خواه هست که اگر تمام مدال های دنیا رو بخودش آویزون کنه باز هم دماغ گندش
آویزون باشه..... چی ؟.......... باور نمی کنین؟ .........خب عیبی نداره خودتون گوش کنین تا
باورتون بشه.........
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 22:12 |
بازدید : 200 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
*****************************
( موزیک )
(همهمه جمعیت در مسجد بزرگ شهر)
مرد 1 ( با فریاد و تقاضا ) دوستان قدری جابجا شوید تا برادرانی که بیرون مسجد هستند ، بتوانند
داخل شوند.
مرد 2 شیخ لحظاتی دیگر به مسجد می آیند ........ بگذارید برادران دیگر نیز وارد شوند .........
(همهمه بیشتر می شود.)
مرد 3 ( از فاصله ا ی دور تر- با صدای بلند) ..... شیخ به مسجد می آیند......... راه را باز کنید .....
مرد1 شیخ می آید .... راه بدهید .... (با فاصله) راه بدهید .... (با فاصله) بگذارید شیخ عبور کند ....
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 21:53 |
بازدید : 222 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
با گامهای منظم
ترجمه و تنظیم برای رادیو : صلاح الدین احمد لواسانی
بر اساس داستانی کوتاه از : ایزاک آسیموف
***********************************
راوی : سلام دوستان،....... با یک نمایش از مجموعۀ علم در بستر تخیل در خدمت شما هستیم. در این نمایش سری بدنیای شگفت انگیز ایزاک آسیموف خواهیم زد. پس با ما همراه باشید.
(موزیک فاصله)
جرومی بیشاپ آهنگساز و نوازنده ترومبون ، تا آن روز ، هرگز پایش به یک بیمارستان روانی نرسیده بود .
شاید گاهی به فکرش خطور کرده بود که ممکن است ، روزی بعنوان یک بیمار کارش به یکی از این مراکز برسد . اما هرگز تصور نمی کرد در کسوت یک مشاور به چنین مکانی دعوت شود.
در حالیکه از راهرو های پیچ در پیچ و خلوت عبور می گذشت ، سعی می کرد ، لباس های بژ رنگ و متحد الشکل کارکنان ، ذهنش را مشوش نکند.
(موزیک کوتاه فاصله)
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
یک شنبه 17 آبان 1394 ساعت 21:27 |
بازدید : 198 |
نویسنده :
صلاح الدین احمد لواسانی
| ( نظرات )
|
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
*******************************
سال 59 بود اواسط اردیبهشت .......... خبرآوردن که منصور برادرمحسن و هرمز دوتا از رفقای خیلی صمیمون که خلبان نیروی هوایی بود ....... هواپیماش رو زدن و شهیدشده ....... خب اون روزها اون خلبان منصور ایده آل همه بچه های محل بود. همه یه جورایی آرزوهاشون رو توی قد و قامت اون میدیدن ، بخصوص که قبلا چند بار دیگر هم هواپیماش رو زده بودن و اون با استادی و رشادت تمام .هواپیماش رو توی ایران نشونده بود
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0