همه داستان های کوتاه من

همه داستان های من شامل قصه های کوتاه ، قصه های کودک و مقالات مارکتینگ

همه داستان های کوتاه من

صلاح الدین احمد لواسانی
همه داستان های کوتاه من همه داستان های من شامل قصه های کوتاه ، قصه های کودک و مقالات مارکتینگ

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

اف اف

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

******************************

ساعت  حدود  نه شب بود ، روبروی مونیتورم نشسته بودم و چرخ میزدم توی صفحات خودم   و  دوستانم توی فیس بوک ، اما راستش خیلی حواسم توی صفحه  نبود .

دوستان و دنبال کنندگان مطالبم تحت عنوان جهان  تاریک مقدم برجهان مرئی است ، منتظربخش های جدید  این  مجموعه گفتار بودن .

سخت  توی افکارفلسفی و فیزیکی خودم  غرق بودم  و سعی میکردم ، در مورد انرژی تاریک ، دنبال مثال هایی ساده می گشتم برای تبیین این پدیده  دشوار که هنوزهمه  دانشمندان  جهان روی  هم نتونسته بودن جواب دقیق و مشخصی براش پیدا  کنند .

 داشتم کیبرد رو آماده  تایپ  افکارم می کردم  که یک مرتبه اف اف خونه به صدا در اومد.  اول  محل نذاشتم ، ... 

 


موضوعات مرتبط: قصه کوتاه

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 19 آبان 1394 | 23:56 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

حسن و فریده - فصل اول

فصل اول –  سه یار دبیرستانی

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

***************************

برگای زرد و خشک  کف کوچه و خیابون که زیر پا جرق و جرق می شکستند و خرد می شدند. خبر از پایان  تابستون و باز شدن  دوباره مدرسه رو می دادن.

فرق نمی کنه چند سالت  باشه و  کلاس  چندم. شروع مدرسه همیشه  با  هیجان خاص خودش  همراهِ . دیدن همکلاسی های سابق و معلم ها،کلاس های مرتب شده و تمیز.. همه و همه ، ته دل آدم یه  احساس  خوشایند بوجود می آره که قابل تشریح و تعریف نیست.

اما یه عامل دیگه این شروع رو برای من خوشایند تر و خواستنی تر می کرد .من  تقریبا تمام  تابستون گذشته رو به دلایل مختلف توی اردوی تابستانی  رامسر  گذرونده  بودم.

تقریبا هیچ فعالیت مفید گروهی و  فردی توی مدرسه و منطقه  انجام نمی شد ، مگر من  یه پای  اون باشم. همزمان هم عضو گروه پیشاهنگی بودم و هم  از فعالان جوانان شیر و خورشید سرخ.

هم  نفر اول مسابقات دکلمه و فن بیان  وهم عضو تیم  بستکبال منطقه. مجری وبرنامه ریز ثابت و اصلی مراسم و جشنهای مدرسه .البته از درسم هم غافل نبودم .

همین  مسئله باعث شده بود محبوب القلوب مدیر ، ناظم ، معلمین و بچه های  مدرسه باشم.


موضوعات مرتبط:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 18 آبان 1394 | 19:32 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

بمبئی سلام - فصل اول

سلام بمبئی

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

****************************

اولین سفر همسرم و بچه ها  به هندوستان بود . به همین دلیل  هیجان زیادی داشتن.

 بچه ها در عالم کودکی خودشون بودن و شادی می کردن. و با لحن شیرین خردسالی  به هرکی  می رسیدن می گفتن می خوایم بریم هندستون . سجاد دو سال  سینا سه سال و سعید 8  ساله بود.اما هیجان واقعی را خانمم  داشت. با شوق و ذوق وصف ناپذیری  خودش رو برای این سفر آماده می کرد.

صبح پنجشنبه بود که مریم  پاش رو  کرد توی یک کفش که  الا و بلا  باید  بریم خیابون بهار چند دست لباس برای بچه ها   بخریم و هر  چه  گفتم نیازی نیست. اونجا بهترین لباس ها با قیمتهای باور نکردنی هست. حرف به  خرج نرفت و چرخ منو چمبر کرد و  رفتیم  بهار برای خرید. البته راستش اگر از حق نگذریم یک کمی هم تقصیر خودم بود. توی این مدتی که من توی هند کارخونه خریده بودم و کار می کردم.  اونقدر مشغول کار بودم.  که  فرصت پیش نیومد بود برم و یه خرید درست حسابی برای بچه ها بکنم. به همین دلیل ازوضعیت  تولید پوشاک درهند خیلی مطلع  نبود.


موضوعات مرتبط:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 18 آبان 1394 | 18:53 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

بمبئی سلام - فصل دوم

یک خریدهیجان انگیز

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

*********************************

همه  دم درآمده حرکت برای خرید لباس و سایراقلام  مورد  نیاز بودن.  نریش از نیم ساعت  قبل دم  در هتل آماده به خدمت حاضر بود. به محض دیدن  ما از ماشین بیرون پرید و درهای ماشین را باز کرد. تابچه ها و ما سوارشیم.

پرسید : کجا برم  قربان .

گفتم : فشن استریت. ماشین رو روشن  کرد و به  حرکت دراومد.  فشن استریت  یک خیابان بسیار طولانی هست که توش فروشگاه های بسیاری به شکل  اوپن  مارکت  قرار داره که میشه لباسهای راحت  و خوبی رو به قیمت های بسیار نازل خریداری کرد.

اصولا" هندی ها  مثل خود ما بسیار اهل چونه و  تخفیف دادن و  تخفیف گرفتن هستند. بخصوص اگر فکر کنند شما  توریست هستید.سعی می کنن  هرچی میتونن آدم سرکیسه  کنند.

کاسب های این منطقه ، فارسی را بخوبی بلد هستند و اگر شما با همراهانتون  حرف بزنید و مثلا  بگویید که از این لباس خوشتون اومده و حتما" می خواهید اون رو بخرید دیگه  تخفیف نمی دن.  چون میدونن  بالاخره اون لباس رو می خرید. به همین دلیل به خانمم گفتم اولا"  هیچ چیزی را راسا" نخره  و هرچه خواست بگه   تا من خرید کنم. و علت این مسئله رو  هم بهش گفتم.


موضوعات مرتبط:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 18 آبان 1394 | 18:52 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

مرکز خرید

(موزیک)

 (   همه در فروشگاهی بسیار بزرگ  )

پیجر فروشگاه           (صدای بلندگو) با تشکر از اینکه فروشگاه ما را برای خرید انتخاب کردید. به اطلاع دوشیزگان محترم  می رساند . در پی خدمت رسانی هر چه بیشتر به شما عزیزان ، فروشگاه همسران ایده آل خود را راه اندازی نموده ایم شما می توانید با مراجعه به ساختمان شماره دو از پنج طبقه آن دیدن نموده و همسران ایده آل خود را در آن یافته و انتخاب نمایید.              با سپاس مجدد ، مدیریت فروشگاه.

دختر 1                    خیلی جالبه ..........

دختر 2                     می خوای بریم امتحانی کنیم .......

دختر 1                    آره ......  بدم نمی آد .......

دختر 2                    پس بیا بریم ........

(موزیک فاصله)

پیجر فروشگاه           به فروشگاه همسران ایده آل خوش آمدید . این مرکزپنج طبقه دارد  و هرچه که به طبقات بالاتر بروید ، خصوصیات مثبت مردان بیشترمیشود؛ برای انتخاب همسر ایده آل خود می بایست قوانین زیر را به خاطر داشته باشید .....

1 - اگر در طبقه ای دری را باز کنید،باید حتما آن مرد را انتخاب نمایید .

2 اگر به طبقه بالاتر رفتید ، دیگر اجازه بازگشت به طبقات پایین تر را ندارید .

3 -  هر شخص فقط یک بار میتواند از این مرکز استفاده کند.

با پذیرش این مقرارات می توانید بازدید و خرید خود از این فروشگاه را آغاز کنید .


موضوعات مرتبط: اجتماعیطنز

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 آبان 1394 | 22:33 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

فقیر و غنی

نویسنده: صلاح الدین احمد لواسانی

*****************************

(موزیک)

(داخل یک اتومبیل شخصی و صدای ماشین که در جاده درحرکت است.)

پدر                      ساکتی پسرم ........

پسر                      دارم فکر می کنم.

پدر                      به چی ؟ .....

پسر                     به فقر ......

پدر                      متاسفم  اگر ناراحتت کردم . این دور روز با بردنت خونه اون آدمای روستایی می خواستم تو رو با چهره فقر آشنا کنم ...... می خواستم معنی فقر و بفهمی و سعی کنی از زندگیت بخوبی بهره ببری .....

پسر                      می دونم پدر ........ به همین دلیل از شما خیلی ممنونم .......

پدر                       می تونم یه سوالی ازت بپرسم؟ .........

پسر                     البته ..... بپرسید ......


موضوعات مرتبط: اجتماعی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 آبان 1394 | 22:28 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

شما کدامیک را سوار می کنید؟

تنظیم برای رادیو: صلاح الدین احمد لواسانی

******************************

(موزیک)

(همهمه داخل یک سالن امتحان کوچک)

مدیر     دوستان توجه کنید ....... (همهمه ادامه دارد .)  دوستان توجه کنید ....... (سکوت حاکم می شود.) همونطور که میدونین . این آخرین دور آزمون برای استخدام یک نفر بعنوان مددکار اجتماعی ست ....... و شما بیست نفر ، پس از پشت سر گذاشتن بیش از هزار و دویست داوطلب به این مرحله رسیدین ........  این رو هم میدونین که تنها یکی از شما برنده این آزمون خواهد بود ........ برای همتون آرزوی موفقیت دارم .

(صدای دست زدن حضار)

همکاران عزیز برگه مربوطه رو در اختیار شرکت کنندگان ، قرار بدین ......

( موزیک )

مدیر     بسیار خب من سوال رو یکبار براتون میخونم ..... شما در شبی طوفاني و سرد ، سرگرم رانندگي در خياباني هستيد.هنگام عبورازمقابل يك ايستگاه اتوبوس سه نفر داخل ايستگاه منتظراتوبوس هستند. يك پيرزن كه درحال مرگ است. يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است و يك خانم یاآقا كه در روياهايتان خيال ازدواج با او را داريد. شما مي‌توانيد تنها يكي از اين سه نفر را براي سوار نمودن انتخاب کنید .با توجه به جمیع جهات كداميك را سوار خواهيد كرد؟ دليل خود را بطور كامل شرح دهيد :


موضوعات مرتبط: اجتماعی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 آبان 1394 | 22:24 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

پادشاه و گل خرزهره

بر اساس داستانی از: مهدی میر کیایی

تنظیم برای رادیو: صلاح الدین احمد لواسانی

*******************************

(موزیک)

راوی :        سلام دوستان ......بطور معمول همه پادشاهان ، هرجا زندگی کنن و هر شکل و قیافه ای که داشته

               باشن ،هوس های عجیب و غریبی به سرشون می زنه . پادشاه قصه ما هم از این قاعده مستثنی

               نیست . اون دوست داره مردم کشورش مثل خودش ، کوتوله ، دماغ گنده و تاس باشن .

              اون آدمهایی رو که بی اجازه بخوابش بیآن ،تنبیه می کنه ..... البته تنبیه فقط شامل آدما نیست.

              بلکه درختا وعروسکها  و ....هر چیز دیگه ای که بخواب اون بیاد شامل میشه ......

           پادشاه کوتوله ما اونقدر از خود راضی هست که دوست داشته باشه همه گل های باغچه با تحسین

           نگاهش کنن.

          اون اینقدر خود خواه هست که اگر تمام مدال های دنیا رو بخودش آویزون کنه باز هم دماغ گندش

          آویزون باشه..... چی ؟.......... باور نمی کنین؟ .........خب عیبی نداره خودتون گوش کنین تا

          باورتون بشه.........


موضوعات مرتبط: طنز

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 آبان 1394 | 22:17 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

برای خدا برخیزید

نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

*****************************
( موزیک )

 (همهمه جمعیت در مسجد بزرگ شهر)

 مرد 1         ( با فریاد و تقاضا ) دوستان قدری جابجا شوید تا برادرانی که بیرون مسجد هستند ، بتوانند

                  داخل شوند.

مرد 2          شیخ لحظاتی دیگر به مسجد می آیند ........ بگذارید برادران دیگر نیز وارد شوند .........

(همهمه بیشتر می شود.)

مرد 3          ( از فاصله ا ی دور تر- با صدای بلند) ..... شیخ به مسجد می آیند......... راه را باز کنید .....

مرد1           شیخ می آید .... راه بدهید .... (با فاصله) راه بدهید .... (با فاصله) بگذارید شیخ عبور کند ....

 

 


موضوعات مرتبط: تاریخی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 آبان 1394 | 22:12 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |

اسفند دود کن

نویسنده: صلاح الدین احمد لواسانی

************************

(موزیک)

(سرو صدای ادیت و میکس کردن برنامه های رادیویی از دور)

سردبیر        (با لحن جدی و متذکرانه) خانم منصوری ..... اگه بخواین اینجوری ادامه بدین باید دنبال یه کار دیگه واسه خودتون باشین

منصوری      ولی آقای .......

سر دبیر      ولی نداره خانم ..... همه گزارشاتون تکراری و کلیشه ای یه ،..... نه   سوژه خوبی دارین .... نه قدرت لازم تو گزارشتون هست.

منصوری     شما اجازه بدین .....

سر دبیر     نه…….. شما اجازه بدین ..... این اتمام حجته ....... می رین و با یه گزارش توپ بر می گردین..... وگرنه.......

منصوری   وگرنه ؟ ......

سر دبیر     .......... ناچارم ، کار شما رو بدم به یکی دیگه ....... تمام .......

(موزیک)


موضوعات مرتبط: اجتماعی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 آبان 1394 | 22:3 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.